۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

آیا ستونهای کج شده جمهوری اسلامی افقی خواهند شد؟

جهانگیر حاتمی

معادله چند صد مجهولیِ قدرت در ایران، چنان کلاف سر در گمی ایجاد کرده که تحلیل آینده را بسیار دشوار و پیچیده نموده است.بقول فوکویاما: با چه جانورِعجیبی رو برو هستیم؟ دانشمندان علوم سیاسی، جمهوری اسلامی ایران را یک نوع جدید ی از رژیمهای "استبدادی انتخاباتی" طبقه بندی میکنند، که مشروعیت خود را نه از مردم ،بلکه از خدا میداند. حکومتی که قانون اساسی آن ملغمه ای غریب از عناصر حکومت استبدادی ، حکومت دینی و مردم سالاری است، قانونی مملوَ از تناقضات که بندهای نسبتا" دموکراتیکِ آن توسط قوانینِ دیگر موجود در آن محدود و مشروط میگردند.
با همه این اوصاف و علیرغم پیچیدگیهای منحصر به فرد این نظام،روند اعتراضات اخیر مردم ایران که ناشی از بغضی سی ساله از عملکرد سردمداران نظام جمهوری اسلامی بود و به بهانه ابهامات متعدد درباره انتخابات ریاست جمهوری و صحت نتایج آن ابراز گردید و مشروعیت حاکمیت را با چالشی جدی روبرو ساخت, جامعه جهانی این پروسه را ریز بینانه میپاید.
آنچه مسلم است شکافی عمیق بین حاکمیت و مردم ایجاد شده که امکان پر کردن آن با ملاتی که قدرت، با استفاده از مصالح ناهمگونی که بکار میبرد بعید بنظر میرسد.مصالحی از جنس سرکوب، خشونت و کشتار خیابانی گرفته تا زندان و شکنجه و توهین و تجاوز و دادگاههای استالینی . که نتیجه ای جز واگرایی خواسته های مردم و حاکمیت نامشروع آنها بدنبال نداشته.
هر چند در طول این سی سال شاهد نارضایتیهای عمومی از عملکرد رژیم در داخل کشور بوده ایم، اما در این جریانات اخیر،شاهد یک نوع بازی کردن با خون که همواره شرط مقاومت در مقابل استبداد و دیکتاتوری بوده هستیم. مردمی به ستوه آمده که سالهاست شاهد تزریق اجباری اهداف و اید ؤلوژیهای واپسگرایانه نظام حاکم بوده اند،
هر چند این شکاف نیز به سران رژیم بیش از هر زمان دیگری سرایت کرده و اختلافات و تنش های بسیار عمیقی را بین آنها ایجاد نموده، اما توجه به این نکته حایز اهمیت است که شکاف بین سران از اختلافات و دعواهای جناحی گذشته و به یک چالش جدَی ملی و فراجناحی تبدیل گشته، هر چند اتکاء جناح انحصار طلب وسرکوبگر به قدرت نظامی و پول نفت و بخشی از اقشار منتفع ممکن است پروسه تغییر حاکمیت را از نظر زمانی با تأخیر مواجه سازد، اما سرانجام برگ برنده از آنِ این بغض های فروخفته و اخیرا" شکفته است. و بنظر میرسد یک همخوانی و انسجام درونی بین اختلافات سران نظام وجنسِ جنبش وجود دارد که هر دو نه در پی اصلاح بلکه در پی تغییر هستند.
و هر چند این تفکر جزء اجزاء لاینفک لایه های قدرت حاکم و خصلت تمامی دیکتاتوریهاست که مماشات با مردم وبه هر نحوی عقب نشینی از مواضع سرکوبگرانه خود به قیمت از دست دادن تخت و تاج و یک نوع انتحار سیاسی قلمداد میگردد. اما آنچه مسلم است افول قدرت از آن چیزی که نظام ولایت فقیه فکرش را میکند سریعتر اتفاق می افتد و شواهد و قراین موجود از برگشت ناپذیر بودن این روند حکایت دارند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

جدا" بهترین و عاقلانه ترین تحلیل ممکن از جریانات اخیر است . دست مریزاد